گهی گردش کنیم اطراف ِ کاهو
گهی گردش کنیم اطراف ِ کاهو
گهی گردش کنیم اطراف ِ کاهو
و بنشینیم خندان بر لب ِ جو
اگر گرما فراوان بود در ظهر
من و تو می رویم استخر هر ظهر
برادرزاده ی ناز ِ من ایمان
تو هر وقت آمدی پیشم عمو جان
کتابی می دهم من تا بخوانی
که خیلی چیز از این دنیا بدانی
بدانی زندگانی رنج دارد
ولی هر رنج هم یک گنج دارد
اگر بابای خوبت رنج برده
تو را آخر زدنیا گنج برده
بدانی زندگی بسیار سخت است
برای هر که حتی نیکبخت است
بدانی خوب و بد دارند مردم
بدانی دیو و دد دارند مردم
بدانی این که این دنیا سیاه است
پر از آلودگی ها و گناه است
تو اما سعی کن آیینه باشی
زلال و بی غش و بی کینه باشی
نگهدار آن دلت را تا ابد صاف
چو یک آیینه ی زیبای شفاف
اگر یک روز واشد چشم و گوشت
کمی بهره بگیر از عقل و هوشت
نکن با دختر ِ همسایه شوخی
نکن با مایه و سرمایه شوخی
بدان سرمایه ات آن جان ِ پاکی ست
که پنهان در درون ِ جسم ِ خاکی ست
عزیزم عصر ِ یک روز ِ بهاری
برایت می روم من خواستگاری
یکی دختر بگیرم چون فرشته
به فن ِ خانه داری کار کشته
یکی دختر که خیلی خوب باشد
نجیب و خوشگل و محجوب باشد
همه انگشت با دندان بگیرند
حسودان از حسودی شان بمیرند
به شرطی که تو هم وارسته باشی
به اهل ِ خانه ات دلبسته باشی
به شرطی که تو تقوا پیشه باشی
برای خانه در اندیشه باشی
سرت را من به درد آوردم انگار
که می گویی امان از حرف ِ بسیار
عمویت از تبار ِ میرزاده ست
از این رو صحبتش خیلی زیاد است
اگر چه حرف ها دارم برایت
خداحافظ دگر ، جانم فدایت