دل سنگ را با تیشه و قلم نرم کردیم
سال۱۳۴۳ بود که آرامگاه فردوسی را چونان پازلی بههم ریختند و دوباره از نو بنا کردند. در ساخت مجدد بنای آرامگاه علاوهبر هوشنگ سیحون که
در رأس کار قرار داشت و همچنین تعدادی از مهندسان تهرانی و خارجی، نقش اصلی را کارگرانی به دوش میکشیدند که بیشترشان از بومیان توسنشین بودند.
از دوازدهسالگی سنگتراشی را شروع کردم
سال۱۳۲۰ در روستای کاهو بهدنیا میآید و مانند بسیاری از نوجوانان آن روزگار بهمحض رسیدن به دوازدهسالگی، راهی بازار کار میشود. ابراهیم، سنگتراشی را انتخاب میکند، با اینکه این شغل سابقهای در خانوادهاش ندارد. او دلیل این انتخابش را علاقه بیان میکند و میگوید: «بهدلیل علاقهای که به شغل سنگتراشی داشتم، در کارگاه سنگتراشی «مرحوم بهبودی» که در مسیر جاده شاندیز قرار داشت، مشغول کار شدم. روزی هفت قِران دستمزد میگرفتم. هفت سال شاگردی کردم و با تمام فوتوفن سنگتراشی آشنا شدم. در نوزدهسالگی بهعنوان جوانترین استاد سنگتراشی، اولین کارگاهم را راهاندازی کردم.»
مهارت ابراهیم جوان در کار سنگتراشی، کمکم نظر مسئولان را جلب میکند تا از او برای ساخت پروژههای دولتی کمک بگیرند. ابراهیم، رونق کارش را ناشی از مهارتش میداند و میگوید: «مهارت خوبی در کارم داشتم؛ به همین دلیل هر روز بر رونق کارم افزوده میشد. درکنار کار برای مردم عادی، سفارشهایی نیز از ادارات دولتی دریافت میکردم. روزی یک مرد آبادانی و مهندسی آمریکایی به کارگاهم آمدند و از من خواستند که سنگهای ساختمان شرکت نفت واقع در میدان سعدآباد را بتراشم. در زمان ساخت فرودگاه مشهد نیز، مسئولان پروژه، بعد از مشاهده مهارتم در سنگتراشی، تراش و آمادهسازی سنگهای موردنیاز ساختمان جدید فرودگاه مشهد را به من سفارش دادند.»
بهجای ۱۰۰تومان، ۱۲۰تومان مزدم دادند
امیری بعد از تجربه موفق کار در چند سازمان دولتی، شهرت خوبی بهدست میآورد و برای سنگتراشی در پروژه بازسازی آرامگاه فردوسی انتخاب میشود. او داستان همکاریاش را چنین شرح میدهد: «همزمان با شروع طرح بازسازی آرامگاه فردوسی در سال۱۳۴۳، یکی از مهندسان پروژه بازسازی آرامگاه به کارگاهم آمد و اندازه سنگی مثلثیشکل را به من داد و از من خواست که یک نمونه از آن را بتراشم. مشغول به کار شدم و سنگ را در همان ابعاد خواستهشده تراشیدم. چند روز بعد همان مهندس به دیدنم آمد. سنگ را گرفت و رفت. مدتی از این ماجرا گذشت و خبری از آنها نشد تااینکه یک روز دوباره همان مهندس به کارگاهم آمد و بعد از معرفی خود بهعنوان مهندس پروژه بازسازی مجموعه آرامگاه فردوسی، از من خواست که تراشیدن سنگهای آرامگاه فردوسی را برعهده بگیرم. موافقت خودم را برای همکاری اعلام کردم و یک روز برای بستن قرارداد به هتلی در داخل شهر رفتم و آنجا قرارداد همکاری در پروژه آرامگاه را امضا کردم. ابتدا قرار
ابزارم فقط تیشه و قلم بود
تیشه و قلم، مهمترین ابزار کار سنگتراشی امیری میشود. او با همین دو ابزار شروع به نرم کردن سنگ سخت میکند. امیری میگوید: «همه کارهایمان باید دستی انجام میشد. اصلا خبری از دستگاههای سنگبری نبود. تراشیدن و شکل دادن به سنگ سفت و سخت هم، حوصله و مهارت زیادی میخواست. کافی بود ضربه تیشه را کمی محکمتر بزنی. سنگ میشکست و حاصل چند روز کار و زحمتت به هدر میفت. سنگهای مثلثی تالار زیرین آرامگاه فردوسی هم همگی از سختترین جنس سنگ برای تراشیدن، یعنی سنگ خلج بود که شکل دادن به آن، هنر و مهارت سنگتراش را میرساند. سختی سنگ خلج به اندازهای است که حتی برش آن با دستگاهها و تجهیزات جدید هم با مشقت و سختی همراه است. آن زمان هر کارگاهی که ۲۰۰متر سنگ خلج را میبرید، دو تیغه اره از آستان قدس جایزه میگرفت.»
نصب سنگها بدون ملات و سیمان
امیری در ادامه با اشاره به سختی کار سنگتراشی میگوید: «در سال۱۳۴۳ امکانات و وسایل مجهز امروزی وجود نداشت و ابزار ا
نصب توری برای سفت کردن سنگها روی ستون
امیری در طول سه سال فعالیت در آرامگاه فردوسی علاوهبر ساخت مثلثیهای تالار زیرین، در قسمتهای دیگری چون ساخت درهای مخفی سنگی در تالار پایین، نردههای سنگی طبقه بالا، سنگ زیرین مجسمه فردوسی و سنگهای مکعبی ساختمان کتابخانه فعلی نیز فعالیت کرده است. علاوهبر این، هر زمان سنگی در هنگام جابهجایی میشکست و آسیب میدید، درمان و تعمیرش برعهده امیری بود. پیشنهاد او برای ثابت ماندن سنگها بر روی ستونهای تالار زیرین، یکی از ایدههایی است که به دل خودش نشسته است.
راهاندازی اولین کارخانه سنگبری
امیری بعد از اتمام ساخت بنای آرامگاه فردوسی و پس از آن کاخ خورشید، با وجود درخواست مسئول آرامگاه فردوسی به ماندن و کار در مجموعه آرامگاه، بهدنبال توسعه در کار خود میرود و اولین کارخانه سنگبری را در شهر سنگ(حاشیه آزادی) افتتاح میکند. او میگوید: «بعد از پایان پروژه بازسازی، مدیر آرامگاه فردوسی درخواست کرد که در آرامگاه بمانم و از هنرم استفاده کنم، ولی من موافقت نکردم؛ چون بهدنبال توسعه در کار خودم بودم. بعد از آن سفری به تهران کردم و در آنجا با کارخانههای جدید سنگبری آشنا شدم و با خرید وسایل و لوازم موردنیاز، یکی از اولین کارخانههای سنگبری صنعتی و جدید را در محله عامل راهاندازی کردم. بعد از مدتی، زمینی را در حاشیه آزادی خریدم. اینجا بیابانی خالی از سکنه و بدون آب و برق و گاز بود. با سختی و تلاش زیاد موفق به کشیدن برق و آب شدم و اولین کارخانه سنگبری را در این محل افتتاح کردم. بعد از راه اندازی این کارخانه، افراد دیگری نیز به اینجا آمدند و کمکم شهر سنگ امروزی شکل گرفت. خوشبختانه بعد از ۶۰سال حضور در کار سنگبری، فرزندانم این کار را ادامه دادند و کارخانه سنگبری امیری، با مجهزترین دستگاههای سنگبری، امروز جزو معدود کارخانجاتی است که توانایی برش سنگهایی با قطر دو سانتیمتر را دارد.»